کد مطلب:153814 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:131

ابن زیاد به کوفه می آید
ابن زیاد پس از دریافت نامه وسایل سفر را فراهم نمود و باتفاق مسلم بن عمرو فرستاده یزید و شریك بن اعور حارثی به سوی كوفه حركت نمود و گفته شده كه پانصد نفر با او بودند، و چون شریك بن اعور از شیعیان خاص امام حسین (ع) بود در بین راه متوقف شد تا شاید ابن زیاد هم توقف نماید و حسین علیه السلام قبل از او وارد كوفه گردد، اما ابن زیاد با سرعت تمام به راه خود ادامه داد تا جائی كه بسیاری از نزدیكان او در راه ماندند و از همراهی با ابن زیاد اظهار عجز و ناتوانی نمودند لیكن عبیدالله اهمیت نمی داد تا در قادسیه مهران غلام آزاد شده او هم از پای درآمد.

ابن زیاد به مهران گفت اگر بقیه راه را با ما همراهی كنی تا وارد قصر بشویم صد هزار درهم جایزه داری، اما مهران گفت: به خدا قسم دیگر توانائی ندارم لذا ابن زیاد خود تنها با چند نفر از نزدیكانش وارد كوفه شد.


وی عمامه سیاهی بر سر نهاد و صورت و دهان خود را با دستمالی پوشانده بود، فقط چشمانش دیده می شد تا مردم گمان كنند حسین است كه وارد كوفه شده. و هنگامی كه وارد كوفه شد شب فرارسیده بود و مردم كوفه كه منتظر ورود امام حسین (ع) بودند به تصور این كه امام است اطرافش را گرفتند و سلام و درود می فرستادند و تحیت می گفتند و ازدحام جمعیت هر لحظه افزوده می گشت حتی به دم اسبش چسبیده و با او حركت می كردند، ابن زیاد از اظهار علاقه مردم به حسین ناراحت شد اما از ترس لب فروبسته بود سرانجام عبدالله بن مسلم فریاد برآورد كه این امیر عبیدالله بن زیاد است و ابن زیاد هم لثام را از صورت و دهان برداشت، مردم كه با این صحنه رو به رو شدند از اطرافش متفرق گشتند و او به طرف قصر حكومتی براه افتاد وقتی به دارالاماره رسید نعمان بن بشیر هم بگمان این كه حسین علیه السلام آمده است صدا زد: شما را به خدا از قصر دور شوید كه امانتی است در دست من و به شما نمی دهم و علاقه مند به جنگ با شما هم نیستم.

ابن زیاد گفت در را باز كن، نعمان وقتی فهمید كه او حسین نیست بلكه عبیدالله است در را باز كرد و ابن زیاد وارد قصر شد [1] .


[1] اعيان الشيعه ج 1 / ص 590 - مقاتل الطالبين ص 97 - كامل ج 4 / ص 24 - ارشاد مفيد ص 206 - بحار ج 44/ ص 340 - حياة الامام الحسين ج 2 /ص 354 - طبري ج 7/ ص 243 - مروج الذهب ج 3/ ص 57 - انساب الاشراف ج 2/ ص 78.